برای اطلاعات بیشتر

کلیک کنید

وبلاگicon
محرم - عمارگراف
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


محرم - عمارگراف



درباره عمار
محرم - عمارگراف
گفتگو با عمار
تماس با عمار


اون قدیم ها ...
فروردین 90
اردیبهشت 90
خرداد 90
تیر 90
مرداد 90
شهریور 90
مهر 90
آبان 90
آذر 90
دی 90
بهمن 90
اسفند 90


لینکهای روزانه
تولبار عمارگراف - ammargraph toolbar [4]
مقام معظم رهبری [15]
[آرشیو(2)]


اهالی عمارآباد
چمنــزار آسمان
سفیر دوستی
.: شهر عشق :.
صبح نزدیک
معرفت(استاد حسینی)
ماه و مهر
روز امید
این نجوای شبانه من است
پاورقی
گل نرگس
زندگی کاروانی
ستاره فاران
حاج آقا مسئلةٌ
بی تعارف
سربازخونه
شناخت مقام معظم رهبری
شیعه والپیپر
.. :: دلت را زمین بگذار :: ..
زینت زن=حجاب
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی(پاونا)
من ودنیام تو حجم کوچیک
سایت مطلع عشق
چاپار سافت(دانلود)
سایت عمارگراف(غیرفعال)
عاشقان بقــیــع
پی سی فوتو
دوئل
پایگاه جامع وبلاگ نویسان و طراحان ارزشی استان
در انتخاب خطر،استخاره ممنوع است
انجمن آزاد-دل بده
دلپریزاد
گاه نوشته های یک میلاد
نقش خیال
گرافــ(چریک)ــیک
شبکه اجتماعی عمارگراف

پیگیری پست جدید
 
لوگوی وبلاگ
محرم - عمارگراف


لوگوی دوستان




آمار سر زدن ها
همه سرزدن ها :287329
امروز چند نفر سر زدن : 66
دیروزچند نفر سر زدن: 17
 RSS 

سلام بر همه ...

من دوباره اومدم ...

این چند روز شارژم تموم شده بود ...

این ایام عشقبازی هم روی تقویم تموم شد ، اما تو دلِ ما که تموم نمیشه ...

این شعر هم که براتون گذاشتم کار دله ...

شاید بگید که بعد از محرم و صفر این چه شعریه ؟! شاید حق با شما باشه ... اما دیگه به من باید عادت کرده باشید ...

--------------------

اول حالِ دلم تا که به سر شور آمد

ز میان غربت و خاک بقیع نور آمد

زمیان غربـتِ خـاک ِ کـریم بن کریم

شایدم از کَرَم کوثر و آن فیض عظیم

آمد آن نور به سویم ، به در گوشم گفت

قـصـه ای بهر جـلای دلِ خـاموشـم گفت

گفت روزی که یکی شمس بُدُ ما اختر

همگـان گرد وجـودش شده اغنی یکسر

تا که او بار سـفـر را به سر دوش گرفت

اختران را همگی ناله ی خاموش گرفت

دست شیر دو جهان را چو ببستند آنها

دل نــالان شـده ی مــاه شکستند آنها

آمد آن مــاه کـه تنهـا نشود شیر خدا

بی کس و همدم غمها نشود شیر خدا

ماه آمد که بگوید ، عـلـی ام را نبرید

پدر محسن و زینب ، ولی ام را نبرید

تـا کـه تاریک دلــی نورِ رُخ مـــاه بدید

طاقتش طاق شد و نعره ی ظلمت بکشید

با لگد زد به درِ سوخته و داخل شد

در و دیـوار بُدُ ، مـادر ما حـائـل شد

رفت مـسـمـار دری بر جـگر سوخته ای

تا بدین روز گل یاس به در دوخته ای؟!

آن صدایی که بگفتم دگر از حال برفت

مـادرش از بَرِ او بـی پـر و بـی بـال برفت

بعد از آن کوچه و درب و جگر وسیلی رفت

آهِ اُمّــاه ، وَلَـد ، رنـگ رُخــی نـیـلـی رفت...

نه بـبـخـشـیـد نرفته ، اشتباه از من بود

یادِ من دور شده ، باز گناه از من بود

نـالـه و آه و صدای " ابتی" می آید

باز از نَهر دَمِ "ادرک اخی" می آید

"یا بُنیّ" می رسد بر در گوشم اینبار

چه صـدای آشنایـی ، میشناسم انـگار

آنطرفتر شده حرفِ صورت و صد سیلی

بـاز تکرار شده ... رنگ رُخی شد نـیـلی

دیـگر امـا به جـنون تـاب نـدارم بـدمـم

روضه ی معجر و خون تاب ندارم بدمم

 

--------------------

یا علی



مُجرم: میلاد اسماعیل زاده » زمان ارتکاب به جُرم 9:18 عصر روز چهارشنبه 90 بهمن 5


-          خب ، محرم هم که تموم شد ، دیگه بریم به کارمون برسیم ...

-          چی تموم شد ؟

-          محرم دیگه ... عزاداری و مسجد و ... دیگه برمیگردیم به وضع عادی ...

-          اه ، که اینطور ... راستی ، قبل محرم داداشت رو دیدم ؛ مشکی پوشیده بود ، ریش گذاشته بود ... اتفاقی افتاده؟

-          آره ... پدربزرگم فوت کرد ...

-          خدا بیامرزه ... چرا به من نگفته بودی ؟ حالا کِی فوت کرد؟

-          خدا رفتگان شما رو بیامرزه ... یک ماهی میشه ...

-          پس داداشت چرا تا این موقع سیا پوشیده ؟ یک ماه که گذشته ...

-          شوخیت گرفته ... کم نیست که ، بزرگ فامیله ، خیلی عزیز بود ... حداقل تا چهلمش سیاه میپوشیم!

-          پس چون عزیز و مهم بوده ... پس لابد امام حسین (علیه السلام) مهم نبوده و یا عزیز نبوده که فردای شهادتش دیگه عزاداری رو تعطیل کردی؟!

-          اه ... آخه ... میدونی ...

------------------------------------------------------------------

سلام

این شعر روزی امروز صبحهم بود ... گفتم تو قالب یه طرح بذارم که ببینید ...

التماس دعا ...

امان از دل زینب

اندازه بزرگتر در ادامه مطلب

یا علی

ادامه مطلب...


مُجرم: میلاد اسماعیل زاده » زمان ارتکاب به جُرم 3:9 عصر روز پنج شنبه 90 آذر 17


 به نام عشق ...

محرم ... از بچه گی وقتی این اسم رو میشنیدم ، یاد پرچمهای سیاه و سبز و قرمز می افتادم ...

یاد مسجد ، یاد تکیه ، یاد دسته عزا می افتادم ...

با این اسم بزرگ شدم ، نهال زندگیم با اشکهای مادرم موقع روضه پا گرفت ...

استواری رو از قدمهای پدرم تو صف زنجیرزنی یاد گرفتم ...

یه چیز جالب از تمام اینها یاد گرفتم اون هم مفهوم وابستگیه ...

شاید براتون سوال باشه که اینها به وابستگی چه ربطی داره ؟!

قاتل من زهر شرربار شد/قاتل مادر در و دیوار شد

وقتی میرم هیئت ، به یاد کربلا می افتم و عاشورا و امام حسین (علیه السلام) اما یه حسی تو دلم میگه نباید سردار رشید کربلا ، ابوالفضل رو از یاد ببری که اگه نبود ...

وقتی میام در مورد برادری فکر کنم که تمام آرزوش رسوندن آب به بچه های خیمه بود ، یادم میاد که اون فقط از یه چیز می ترسید اون هم شرمندگی بود ...

شرمندگی جلوی یه خواهر ، خواهری که پدرش اون و برادرش رو بهش سپرده بود ... اون خواهری که مثل کوه پشت برادراش ایستاده بود ...

حتی وقتی بچه های خودش رفتن سمت میدان و تکه تکه شدن ، خم به ابرو نیاورد .. این صبر ، این استواری ، این وقار رو از کجا آورده بود ...

آره از پدرش به ارث برده ... حیدر کرّار ... امیرالمومنین ... همون آقایی که تو تنهایی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هیچوقت میدون رو خالی نکرده بود ...

هیچوقت نترسیده بود ... هرگز کمر خم نکرده بود ... نه ، اشتباه کردم ؛ یه بار کمر خم کرده بود ...

یادتون میاد کِی بود ؟کجا بود ؟

آره تو کوچه بود ... یادمه سر و صدا میومد ... بوی هیزم ... غلاف شمشیر ... مسمار ... یه صدای سیلی اومد ... آره همون موقع بود که کمر حیدر کرّار خم شد ... همون موقع بود که حسن (علیه السلام) ناله زد : " وای مـادرم ... "




مُجرم: میلاد اسماعیل زاده » زمان ارتکاب به جُرم 8:6 عصر روز سه شنبه 90 آذر 8


این بیرق علمدار / هنوز رو زمین نیوفتاده ...



مُجرم: میلاد اسماعیل زاده » زمان ارتکاب به جُرم 2:19 عصر روز جمعه 90 آذر 4

اسلایدشو

[ طراحی : عمارگراف ] [ کدنویسی قالب : شهر عشق ]