سلام بر همه ...
من دوباره اومدم ...
این چند روز شارژم تموم شده بود ...
این ایام عشقبازی هم روی تقویم تموم شد ، اما تو دلِ ما که تموم نمیشه ...
این شعر هم که براتون گذاشتم کار دله ...
شاید بگید که بعد از محرم و صفر این چه شعریه ؟! شاید حق با شما باشه ... اما دیگه به من باید عادت کرده باشید ...
--------------------
اول حالِ دلم تا که به سر شور آمد
ز میان غربت و خاک بقیع نور آمد
زمیان غربـتِ خـاک ِ کـریم بن کریم
شایدم از کَرَم کوثر و آن فیض عظیم
آمد آن نور به سویم ، به در گوشم گفت
قـصـه ای بهر جـلای دلِ خـاموشـم گفت
گفت روزی که یکی شمس بُدُ ما اختر
همگـان گرد وجـودش شده اغنی یکسر
تا که او بار سـفـر را به سر دوش گرفت
اختران را همگی ناله ی خاموش گرفت
دست شیر دو جهان را چو ببستند آنها
دل نــالان شـده ی مــاه شکستند آنها
آمد آن مــاه کـه تنهـا نشود شیر خدا
بی کس و همدم غمها نشود شیر خدا
ماه آمد که بگوید ، عـلـی ام را نبرید
پدر محسن و زینب ، ولی ام را نبرید
تـا کـه تاریک دلــی نورِ رُخ مـــاه بدید
طاقتش طاق شد و نعره ی ظلمت بکشید
با لگد زد به درِ سوخته و داخل شد
در و دیـوار بُدُ ، مـادر ما حـائـل شد
رفت مـسـمـار دری بر جـگر سوخته ای
تا بدین روز گل یاس به در دوخته ای؟!
آن صدایی که بگفتم دگر از حال برفت
مـادرش از بَرِ او بـی پـر و بـی بـال برفت
بعد از آن کوچه و درب و جگر وسیلی رفت
آهِ اُمّــاه ، وَلَـد ، رنـگ رُخــی نـیـلـی رفت...
نه بـبـخـشـیـد نرفته ، اشتباه از من بود
یادِ من دور شده ، باز گناه از من بود
نـالـه و آه و صدای " ابتی" می آید
باز از نَهر دَمِ "ادرک اخی" می آید
"یا بُنیّ" می رسد بر در گوشم اینبار
چه صـدای آشنایـی ، میشناسم انـگار
آنطرفتر شده حرفِ صورت و صد سیلی
بـاز تکرار شده ... رنگ رُخی شد نـیـلی
دیـگر امـا به جـنون تـاب نـدارم بـدمـم
روضه ی معجر و خون تاب ندارم بدمم
--------------------
یا علی
مُجرم: میلاد اسماعیل زاده » زمان ارتکاب به جُرم 9:18 عصر روز چهارشنبه 90 بهمن 5